امروز اتفاق خیلی بدی برام افتاد
یه شخصی یه مدتی میشه که تو انیستا بهم پیام میداد شروع پیامکش به شبی خورد که شب قبلش بیدار بودم و این شبم باید بیدار میموندم بخاطر خواهرم که تازه زایمان کرده بود خواهرم درد داشت و بی قراری میکرد خواهر زاده ام هم باید حواسم بهش میبود که گرسنه نمونه
برای بیدار موندم از خدا خواستم یکی پیام بده و من نخوابم
میدونید که چند ماهی میشه دارم جذب کارم میکنم این اقا سر و کلش پیدا شد احساس بدی بهش داشتم
ساعت ۲ شب بود و من از الان خوابم میگرفت شروع به چت کردم باهاش
شب و حرفهای مزخرف که حالمو خراب میکرد ولی برای بیدار موندن مجبور شدم باهاش چت کنم
امرور بهم پیامک داده و اصرار دیدن و لب گرفتن داره منم مسدودش کردم با یه اکانت دیگه بهم پیام داد که آبرو مو میبره گفتم هر کاری دوست داری بکن
دیدم چتهای اون شب اسکرین کرده و فرستاد برای یکی ازفالورام
حالم از خودم بهم خورد چقدر صاف و ساده ام
برام درس عبرتی شد که فاصله بگیرم خدا لعنت کنه همچین آدمهایی رو که بدبینی ایجاد میکنند و باعث فاصله و تو دار بودن ادمها میشند
من ادم رو راستی هستم و همه رو مثل خودم میبینم فکر نمیکردم توان هم صحبتی با یه جوان که خودشو اسیر کرده همچین پیش امدی برام داشت
خیلی ناراحت شدم ولی زودی به خودم اومدم و دونستم که بهترزن همراه و دوست من خداست روزهامو اونطوری باهاش صبری میکنم فایل صوتی قرار عاشقی با خدا و شبهام هم اینجا باهاش درد و دل میکنم
خدایا بازم متوجه یه چیز شدم اینکه خیلی دوسم داری اون جوان اگه خودشو رو نمیکرد چند تا باهاش پیام داشتم و بعدها ازم رو میکرد خودت عالمی
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خودمو با این حرفها متقاعد کردم که نه عکس از خودم دادم نه باهاش درست و حسابی صحبت کردم درست زیر همون عکس منتاژ شده که چت من بود بهش گفتم این حسم برای تو نیست بلکه برای مخاطب تصویری ذهن خودم هستش
خدایا بابت همه چی شکر خیلی دوست دارم
خدا جووونم ازت کمک میخوام که تو این قضیه همراه من و پستم باشی