چرا وقتی میترسیم همه جا تاریکه
سر نماز که چشمهامو میبندم و به روحم میگم من باهات میام هر جا بری هستم یه لحظه همه جا تاریک میشه و انتطار دارم که با یه قیافه زشت ترسناک وشبیه به چیزی که تا بحال ندیدم روبرو خواهم شد
به روحم میگم که نترس برو نگران نباش تو نور روشنایی و زیبایی خواهی دید نور اونقدره که اذیت میشم و چشمهامو میبندم
تو عالم هوشیاری از این چیزهایی که میگم خوف دارم میترسم یه کسی بیاد و اذیتم کنه و منو با خودش ببره جسمم اینجا بمونه و روحم بره
من نه اذیت میشم نه میترسم اگه رفتنی باشه خدارو خواهم دید اگه بدونی باشه خدا بهم ثروت زیاد میده یا نگران هیچ کس نباشم